اما اگر این دو، مفهوم و پدیده را در یک دستگاه معرفتی برده و بهعنوان مطالعهای موردی و بهصورت یک پارادایم به آن نظر بیفکنیم آنگاه متوجه سختی مسئله خواهیم شد. از طرفی ما انقلابی را داریم که در عین اشتراک با بسیاری از انقلابات دنیا (البته اشتراکات عرضی)، تفاوتهای ذاتی خود را با انقلابها دارد؛ انقلابی که بسیاری از تئوریپردازان جامعه شناس و متخصصان در علوم و فلسفه سیاسی در تبیین آن با تمسک به رهیافتهای مختلف نیز دچار تنگناهای تئوریک شده، دست به جرح و تعدیل در تئوری خود زدهاند؛ آنچنان که تدا اسکاچپول ساختارگرا که نقش اراده و کارگزاران را در پدید آمدن انقلاب نادیده میگیرد هنگامی که به انقلاب ایران میرسد میگوید «اگر حقیقتا بشود گفت که یک انقلاب در جهان وجود داشته که آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی تودهای ساخته شده... انقلاب ایران است».
از طرفی ماهیت دینی انقلاب ایران با توجه به پارامترهای اصیلی چون نقش مرجعیت و رهبری در اسلام، گفتمانهای اصلاحطلبانه شیعی، تحلیلهای سنتمدارانه دینی، بنیادهای فرهنگی اسلامی ایرانی، اندیشههای سیاسی شیعه و حرکت از جامعه دینی به سوی حکومت دینی و... از محورهای قابلتوجه در تحلیل انقلاب ایران است.
در انقلاب ایران گره خوردگی عمیق فکری و ذهنی ایدئولوژی اسلامی با توده مردم و حرکت آنان به سمت نشانههای نهادهای مرجع دینی از ویژگیهایی است که ماهیتا نگاه تحلیلمند به انقلاب ایران را تحتتأثیر همه جانبهخود قرار میدهد. غیراز ایدئولوژی، رهبری قدرتمند شخصیتی چون امام خمینی و اندیشههای سیاسی ایشان با توجه به تحولات آن از آغاز نهضت از سال 1341 تا انقلاب 1357 از مراحل قابل توجه نسبت به مقوله بررسی انقلاب ایران است.
۲ - اگر مفهوم آزادی در بساطت معنایی خود مورد توجه قرار بگیرد میتوان پیدایش آن را مانند بعضی دیگر از مفاهیم با آغاز انسان و اندیشه بشری همراه دانست. مبنای این نگاه نیز گزارههای مختلف در کتب مقدس ادیان است که هر کدام مستقیم و غیرمستقیم انسان را موجودی مختار یا مجبور معرفی کردهاند. بدیهی است آنگاه که درباره رابطه آزادی و انقلاب ایران صحبت میکنیم دیگر بهدنبال آن بساطت معنایی نیستیم بلکه منظور معنای اخیری است که باید گفت مفهومی جعلی و وارداتی از فلسفه و علوم سیاسی و اجتماعی در مغرب زمین است.
۳ - آزادی در معنای اخیر در مقامهای گوناگونی مورد بحث قرار میگیرد. گاهی بحث درباره تعریف آزادی است که بیشتر نگاهی آکادمیک میطلبد و از طرفی بحث آزادی در معنای کنونی آنگونه که در فلسفه سیاسی مغرب زمین اختیار میشود ریشه در اسلام نداشته است و از موضوعاتی محسوب میشود که اخیرا دستمایه تفکر بعضی از متفکران و فیلسوفان مسلمان قرار گرفته است.
از جمله تعاریفی که برای آزادی در این تلاش فکری اخیر مطرح شده این مسئله است که اصولا تعریف آزادی محال است چون در تعریف باید ذکر شود که شیء از حیث وجود و عدمآن به حدی مقید است و چون وقتی حد مطرح شود آزادی منتفی میشود، تعریف آزادی نیز محال است. همچنین است نگاه شهید صدر به آزادی که «وقتی واژه آزادی به کار میرود، معنای عام آن منظور است که نفی حاکمیت و سیطره غیر است این مفهوم مشترکی است که در هر دو تمدن اسلامی و غربی یافت میشود گرچه چارچوب و اساس فکری هر کدام متفاوت است».
شهید صدر با تحلیلی که آزادی را به دو مدلول سلبی و ایجابی میبرد معنای آزادی غربی را از آزادی اسلامی متمایز میکند. این نگاه را بعضی از متفکران مسلمان دیگر مثل شهید مطهری نیز دارند. اینان با این تحلیل که آزادی انسانی در اسلام یعنی پذیرش بندگی خدا و نفی سلطه غیر، درمقابل آزادی انسانی در غرب که نفی سلطه همه چیز بر انسان است و به نوعی حاکمیت مختارانه انسان بر دین و مذهبش را نیز تأکید میکند، وجه تمایز اصلی آزادی اسلامی و غربی را بیان میکنند.
از نظر این دسته از متفکران بزرگ اسلامی دیگر ما نمیتوانیم نظریات وارداتی که طبق آن دین در ذات خود اقتدارگرا و ضدآزادی است را بپذیریم، بلکه شبکه تعریف و مفاهیم ماخوذ از آزادی در اسلام ماهیتا متفاوت از غرب است.
انقلاب ایران با توجه به سویه ایدئولوژیک و رهبری مذهبی در راس آن، تفاوتی اساسی با دیگر انقلابهای دنیا دارد که البته این تفاوت در نقش و عملکرد دین در هر دو عامل یعنی ایدئولوژی و رهبری است. اما منظور از رهبری که به نوعی بحث زیر بنایی انقلاب ایران است با توجه به شخصیت رهبر انقلاب اسلامی یعنی امام خمینی و نگاه ایشان به مقوله آزادی از نقاط روشنگر بحث در باب رابطه آزادی و انقلاب ایران است. امام خمینی با نگاه فقهی، اصولی، کلامی و فلسفی خود و جمع میان دانش و تجربه اجتماعی نظرات خود را بهعنوان نظریههایی درمورد سرنوشت انسان، تأسیس حکومت، اهداف دولت، مشروعیت، حکومت قانون، انوان حکومتها، آزادی، عدالت و... ابراز کردهاند که مطمئنا حتی درک درست تئوری اصلی ایشان یعنی ولایت فقیه نیز مستلزم درک این نظریههاست.
در نگاه امام خمینی آزادی به 2معنا به کار رفته است؛ آزادی فلسفی یا همان اختیار و آزادی حقوقی. امام در نگاه فلسفی خود نظریه جبر را که از طرف اشاعره ابراز شده رد میکنند و میگویند: « جبریون معتقدند که خلق بهطور کلی از تأثیر برکنارند و همه تأثیرات بهگونه مباشرت و بدون واسطه به خدای تعالی استناد دارند».
همچنین درباره نظریه (تفویض) معتزله نیز میگویند: «هرگاه بندهای کاری انجام میدهد یا هر موجودی هرگونه اثر از او ظاهر میشود حضرت باری تعالی، العیاذبالله بود و نبودش یکسان است».
امام در تعریف فلسفی خود از آزادی بهنظریه مذهب شیعه که طبق فرموده امام صادق «الامربین الامرین » است نظر دارد. پس ایشان در نگاه فلسفی خود به آزادی، انسان را آزاد و مختار میداند اما نه مستقل از قدرت، اراده و خواست خداوند.
اما در نگاه حقوقی امام به آزادی که دیگر در حوزه بایدها و نبایدها میگنجد، آزادی در نظر ایشان به الزام و مقید نبودن از طرف سایرین تعریف میشود؛ چنانکه در پاسخ به اوریانا فالاچی در تعریف سادهای از آزادی میگویند: «آزادی یک مسئلهای نیست که تعریف [پیچیدهای] داشته باشد. مردم عقیدهشان آزاد است، کسی الزامشان نمیکند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید، کسی الزام به شما نمیکند که حتما باید این راه را بروید... آزادی یک چیز واضحی است».
امام خمینی با جمله « آزادی بله و توسعه نه » و همچنین بسیاری از سخنرانیها و مصاحبههایی که حتی با نشریات خارجی داشتند این موضع خود را به صراحت اعلام کردند که آزادیهای فردی و اجتماعی تا جایی که «مضر به حال ملت نباشد» و «مخالف با مصلحت مملکت نباشد» قابلقبول است. ایشان حتی درباره اعطای آزادی نیز میگویند:«مگر آزادی اعطا شدنی است؟ خود این کلمه جرم است؛ کلمه اینکه اعطا کردیم آزادی را، این جرم است؛ آزادی مال مردم است، قانون آزادی داده، خدا آزادی داده به مردم، اسلام آزادی داده...».
به این ترتیب امام آزادی را حقی فطری و طبیعی و خدادادی برای انسان میداند و حکومت اسلامی را شبیه هیچیک از انواع حکومتهای استبدادی نمیداند.
اما در عین حال آن را شیوه مشروطه یا جمهوری ( صرف و لیبرالی) نیز تلقی نمیکند، بلکه اعتقاد دارد حکومت اسلامی نظامی است که از وحی الهی الهام میگیرد و در تمام زمینهها از قانون الهی کمک میگیرد و هیچیک از زمامداران امور جامعه حق استبداد به رأی ندارند و بر همین اساس طرح انقلاب ایران را بهدنبال نظر بر حکومت مشروطه دینی و جمهوری اسلامی دنبال میکند؛ حکومتی که ضرورت تشکیل آن این است:« برای گسترش عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظم و رفع ظلم و حفظ مرزها و جلوگیری از تجاوز بیگانگان که از واضحترین احکام عقلاست بدون آنکه تفاوتی میان کشورهای مختلف و یا زمانهای مختلف وجود داشته باشد.» و دقیقا با همین تعریف است که امام غایت حکومت اسلامی را به آزادی پیوند میدهد و آن را امری ضروری برای سعادت در جامعه اسلامی میداند.
«با جمهوری اسلامی سعادت و خیر و صلاح برای همه ملت است. اگر احکام اسلام پیاده بشود... در جمهوری اسلامی آزادی است، استقلال است، همه اقشار ملت در جمهوری اسلامی باید در رفاه باشند».